عــلـــی سـیــنــا
۰۸ فبروری ۲۰۱۷

 


شهر کابل در تب ناامنی، بیکاری، فقر و بی قانونی می سوزد


در این سردی های زمستان که هر جنبنده و زنده جان برای نجات زندگی اش بیشه و پناه می جوید، متأسفانه مصئونیت و امنیت ( فزیکی، اقتصادی، سیاسی و...) لازمه در شهر کابل - این مرکز کشور - وجود نداشته، نه تنها دزدی، غارت، راه گیری، رشوه، واسطه بازی، تبعیض، عدم قانونیت و تفنگ سالاری زیر کنترول حاکمیت مزدور قرار ندارد که این وضعیت به حالت مرگبارش رسیده، هر شخص خودش مسئول اولی و آخری حفاظت از مال، جان و ناموس خویش باید باشد.

موتر دزدی یک چالش بزرگیست که شهروندان نه تنها در کوچه و سرک که حتی در خانه های شان موتر های های شان دزدی می شود. در گذشته ناوقت های شب این کار اتقاق می افتاد، ولی اینک در روز روشن کسانی که دارای اسلحه هستند، صاحبان موتر را تهدید به مرگ نموده و وسائط شان را می دزدند. در صورتی که مقاومت صورت گیرد، با شدید ترین شکل لت و کوب شده و یا به قتل می رسند. حتی از موتر های کرن کار گرفته وقتی همه خواب اند، با استفاده از کرن موتر های داخل حویلی ها را به کرن بسته و دزدی می نمایند.

چند روز قبل پولیس بازار«لیسه مریم » یک شخص را به نام "امید" دستگیر نمود که در جیبش کلید خاصی بود. وقتی در قوماندانی امنیه از وی تحقیق نمودند، با تهدید ساده وی اقرار کرده و گفته است که تا حال با این کلید چهار عراده موتر را باز کرده و موتر ها را به دهاره بزرگ مسعود، عبید و راهب که در دزدی موتر ها و جنایات سازمان یافته در شهر کابل مشهور اند، تحویل نموده است. در همان شبی که مردم محل اطلاع یافتند که یک «موتردزد» گرفتار شده است، بیست و چهار نفر عریضه کرده و گفته بودند که وسائط نقلیۀ شان را این آدم ها دزدی نموده اند. مؤظفین قوماندانی امنیه با استفاده از کلید مذکور توانستند بدون کدام مشکل دروازه های بستۀ نپج موتر شان را باز نمایند که مورد تعجب شان قرار گرفت. در ناحیهٔ یازدهم شهر کابل که این دزد گرفتارشده، یک صد و چهل حادثۀ دزدی موتر ثبت دفتر پولیس می باشد که وسائط مردم دزدی شده، ولی هنوز کسی به جز این "امید" گرفتار نشده است.

موتر های دزدی شده در مناطق پغمان، شمالی، بگرام و سیدخیل ولایت پروان و بعضی نقاط ولایت کاپیسا پرزه و رنگ شده و یا در بازار به نام موتر یک کلید فروخته می شوند. برای این موتر ها اسناد ترافیک و نمبرپلیت جعلی به آسانی ساخته می شود که هیچ فرقی با اسناد اصلی ثبت شده در دفتر ترافیک کابل ندارد. یک روز کسی اسناد موتر مرا خواست و آن را با اسناد جعلی مقایسه نمود که من نتوانستم تفاوت شان را درک کنم. حتی شمارۀ مسلسل ماشین موتر را نیز تغییر می دهند. دو شخص به طور تصادفی توانسته بودند که موتر های خود را بشناسند. قضیۀ اول در شهرک طلائی ناحیۀ هفدهم شهر کابل رخ داده بود. یک داکتر به نماز جمعه رفته، وقتی بیرون آمد موترش نبود. به قوماندانی اطلاع داده و خودش در کوچه ها سرگردان بود که اگر بتواند موترش را پیدا کند. به طور تصادفی در یکی

از کوچه های همان ناحیه می بیند که یک نوجوان موترش را درون یک خانه می نماید، وی حمله نموده و شخص مذکور را دستگیر می نماید. در این اثنا شخص دیگری آمده و می گوید که چرا با این نوجوان برخورد نادرست می نماید؟ دانسته می شود که این نوجوان در مقابل پول این موتر دزدی شده را نزد خود نگه می دارد. صاحب موتر شخص اولی و دومی را تحویل حوزۀ پولیس می نماید. این شخص دومی خودش افسر به اصطلاح اردوی ملی بوده و پدرش قاضی یکی از محاکم دولت مزدور می باشد.

موتر شخص دیگری از شهر کابل دزدی می شود. یک روز در یکی از پمپ استیشن های ولایت پروان مصروف کاری بوده که می بیند موتری را دریوری با پلیت موترش توقف داده می خواهد که تیل بیندازد. شخص مذکور با همکاری دوستانش وی را گرفتار می نمایند. وقتی از وی پرسیدند که این موتر را از کجا به دست آورده است؟ می گوید که از ولسوالی سیدخیل ولایت پروان از یک شخصی خریداری نموده و می خواهد آن را به بغلان ببرد.

در خیرخانه اختطاف گران می خواستند که طفلی را از یک موتر پائین کنند که با مقاومت دریور مواجه شده، و اختطاف گران دریور را به قتل می رسانند. پسر یک تاجر دیگر اختطاف شده، وقتی پول تقاضا شده را پدرطفل نمی دهد، وی را کشته در حصۀ پروان سوم شهر کابل جسدش را پهلوی سرک گذاشته و بالای سینه اش یادداشتی به این مضمون می گذارند:" کسی که پول ندهد، جزایش اینست."

حتی دیده شده که دزدان هنگام غارت، لباس نظامی داشته و حتی مکتوب حارنوالی نیز با خود می داشته باشند تا مردم اجازه بدهند که دزدان داخل خانه های شان گردند. استفاده از اسلحه، قانون، زندان، لباس، اسناد و... دولتی اسلحه دیگریست که دزدان از آن استفاده کرده اند؛ ولی دولت مزدور نمی تواند جلو آن را بگیرد. بیشترین کسانی که این کار ها را می کنند یا وابسته به وکلاء، حکام، گروپ های مجاهدین و یا باند های مافیائی و یا هم آدم ها و جوانان معمولی اند کف ار فرط بی رزگاری به لومپن پرولتاریا مبدل شده و با سوء استفاده از شاریدگی و فساد گستردۀ دولت مزدور مافیائی چنین کار های غیرانسانی می نمایند. در میز گرد های تلویزیون ها در محضر نمایندۀ وزارت داخله منتقدان و مصیبت دیدگان با صراحت لهجه، این حرف را بیان می نمایند، اما گوش مسؤولان و سران ملکی، نظامی، امنیتی، مقننه و قضائی این نظام مردم دشمن که هر یکی به گونه ای با این جنایات روزمرۀ تبهکاران مرتبط اند، کر و چشمان آنان کور است.

علمای روانشناسی تربیتی و کارشناسان قضایای اجتماعی عقیده دارند که دو عامل دیگر نیز در این گونه قضایا ممد اند: اولی آنست که قبلاً تعدادی از جوانان در نیروهای امنیتی شخصی به خاطر پول بدون داشتن هیچ گونه عامل اجتماعی و یا سیاسی برای انتقال قطار های امنیتی فقط آدم می کشتند و کاری دیگر نداشتند، ولی حالا بیکار اند و برای امرار معاش باید دزدی بکنند و آن ها در قبال آدم کشی هیچ شرم و احساس مسؤولیت نمی نمایند.

گروه دیگر کسانی هستند که شب و روز فیلم ها و سریال های غربی را مشاهده کرده و می آموزند که چگونه از اسلحه کار بگیرند؟ چگونه اختطاف نمایند؟ چه گونه کار های غیرقانونی نمایند؟ چگونه در ادارات دولتی اِعمال نفوذ نمایند؟ چگونه باند های مافیائی بسازند؟ چگونه آدم بکشند؟ چه گونه فرار کنند؟ چه گونه خوش گذرانی نمایند؟ وغیره.

استفادۀ نامعقول از انترنت و فیسبوک و عدم کنترول آن توسط دولت مزدور، دلیل دیگری شده می تواند که با سائر دلائل، دست به دست هم داده و قضایای اجتماعی و جنائی پیچیده ای را به وجود می آورند.

مهار ساختن این گونه اعمال تبهکارانه و مافیائی برای این مزدوران و وابستگان، کاریست دشوار و ناشدنی. زیرا در موقعیت مستعمراتی کشور ما، فرهنگ مافیائی و قانون جنگل و سرایت آن دو به سراپای جامعه، خود بخشی از فرهنگ حاکم مستعمراتی است. اشغالگران و ارتجاع بومی همدست آنان به این سلاح فرهنگی نیاز دارند. بناءً ، دولت حاکم مزدور و اشغاگران امپریالیست:

الف: برای تحکیم و تداوم موقعیت اشغال شدۀ افغانستان و طولانی تر ساختن عمر ننگین ادارۀ مستعمراتی، به این سلاح فرهنگی برای سرکوب خلق ما نیاز دارند؛

ب: نظام پوشالی و مزدور ساخت اشغالگران در کابل در هر سه بخش متشکلۀ آن، آنقدر پوسیده، آشفته، گندیده، فاسد و پوشالی است، که بر فرض محال هم اگر بخواهد، توان برچیدن دامنۀ فساد، قانون جنگل و فرهنگ زورگوئی و مافیائی را از دست داده است؛

ج: مافیای داخلی و بین المللی و دولت مزدور غنی ــ عبدالله در هم تنیده شده اند. لذا زدودن فساد، جنایت، زورگوئی و فرهنگ مافیائی از جامعه توسط این دولت، در حکم تیشه به ریشۀ خود زدن است. دولت پوشالی چنین اراده ای ندارد و حضور قوی سران مافیا در رده های بالائی دولت، اجازه نمی دهد که به منافع آنان آسیبی از جانب دولت و عمال خشرۀ آن برسد.

دولت مزدور و ضد مردمی تعهدی در قبال مردم و مصائب شان نداشته و در طی 15 سال تمام اشغال امپریالیستی وطن ما، دیدیم که وضع کشور و مردم بی نوای ما از این نگاه رو به وخامت بوده است. تا اشغال وطن و حاکمیت این گرگان گرسنه جاری است، مشکلات اقتصادی، اجتماعی و امنیتی مردم باقی بوده و کسب وخامت خواهد کرد.

برچیدن فساد، قانون جنگل و فرهنگ زورگوئی و مافیائی در افغانستان؛ یعنی برافتیدن سلطۀ سرکوبگر استعماری و حاکمیت ستمگستر ارتجاع بومی! و این مأمول هم میسر نیست، مگر با به راه انداختن یک انقلاب موفقیت آمیز مردمی علیه امپریالیسم و ارتجاع در کشور!